محل تبلیغات شما

میگن نادرشاه راههای عذررومی بست تاکسی نتونه براکم کاریش بهانه بیاره .
روزی نادردیدنمیتونه باهمراهان طی مسیرکنه.اونهاآرام حرکت می کردند ونادربیقرارزودرسیدن بود. اسبش را, هی کردوشتابان به سوی مقصدتاخت. فاصله اش بالشکرزیادشد.به یک سه راهی رسید. باخودفکرکردپشت سرش لشکربه این سه راهی میرسدبه بهانهٔ اینکه نمیدانیم شاه ازکدام راه رفته ، ازحرکت بازمیمانند.چوپانی درآن حوالی دید،پولی به اودادوگفت لشکرکه به اینجارسیدبه آنها بگوکه نادرگفت من ازاین طرف رفتم.
چوپان منتظرلشکرماندتاازراه رسیدند.دستورنادررابه آنهاگفت.لشکریان زیرلب چیزی گفتندولی جرات ماندن پیدانکردند.ناچارشدندازراهی که شاه رفته بودبروندتاخودرابه اوبرسانند.
رفتارنادرخوب بودامانه باهرکسی ودرهرکاری یاهرزمانی.بایدموردش راجست.

کامنت یه بیکاره که دیگرانوهم ازکارمیندازه :

نادر، جایت خالی...

قدرخرملانداند ، قدرملا ، همسرش...

راهی ,شاه ,نادرگفت ,آنها بگوکه ,ازاین ,منتظرلشکرماندتاازراه ,من ازاین ,ازاین طرف ,نادرگفت من ,آنها بگوکه نادرگفت ,اینجارسیدبه آنها بگوکه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نیمه ماه دزفول نو