زن به ملاگفت: خوراکی درخانه نداریم.فکری کن.
ملاگفت :خررامی فروشم.
خررابه میدان بردوبه یک تومان فروخت.
ملا هنوزازمیدان خارج نشده بودکه خریدارخرصدایش رابلندکردوازاوصاف وخوبی های خرتازه خریداری شده گفت.آنقدرکه ملاپشیمان شدوگفت خرمن این همه خوبی داشته وخودم خبر نداشتم.برگشت وخررابه دوتومان بازخریدوبه خانه برگشت.
درباره این سایت